.

.

 

 

گفتی زندگیمو کجا میتونم پیدا کنم ؟ گفتم کی گم شده ؟

من زندگیمو گم کردم . اینجا نه پنیر هست نه موش ! میخوام از اینجا برم –  سیل اومده  آیا ؟

 

یه دانشگاه سبز داشتیم که حالا یکی دیگه گذاشتن جاش – سفید و آبی.یه قلعه داشتیم برای فرمانروایی که حالا چند تا پله داریم با یه مشت مارک لباس زیر مردونه.یه اتاق داشتیم – کوچیک و جمع و جور و گرم که الان دیگه نه جمع  ـ نه گرم .یه کتابخونه داشتیم مخلوط که حالا پر از شیشست.یه مشت صندلی گردون داشتیم که حالا همشونو بردن واسه بازیافت.یه پارکینگ بزرگ داشتیم با 10 تا ماشین و یه مشت تولد که حالا نه جا برا 10 تا ماشین داره نه تولد.یه یاشیل داشتیم با فیله مرغ که حالا جاش کابانوس داریم.یه ساغر داشتیم با یه میز 20 نفره برای ناهار که حالا دیگه میز 20 نفره پر نداره.یه عالمه روزای خوش داشتیم که حالا فقط خاطراتشو داریم.

کاش با شما اومده بودم .دلم باکری و همت و سطل آشغال نو و تخته وایت برد و خط کشی سفید و .... نمیخواد – دلمم خودمون رو میخواد – میفهمی ؟

 

 اینجا سیل اومده – من میخوام از این شهر برم !!!!!

 

 


 

بینگو ! شما وارد مرحله جدیدی شدید – برای شما آرزوی موفقیت میکنم.

 

برو عقب - فاصلت زیاده !!!!!!!

 

منو بکشید بیرون !

 

اولین پروسات سال جدید

 

یه روز خوب :

 

2 تا موجود دوست داشتی صبح اومدن پیشم !

 

بعد از تقریبا 9 ماه رفتم اونجایی که خیلی مقدس ِ .( اونجایی که ما بش میگیم معبد ، هر چند شباهته زیادی به معبد آتلانتا یا واشنگتن یا ... نداره ! ) مثل قبلنا ، با این تفاوت که کسی رو نمیشناختم ، ولی فوق العاده بود ، این همه جمعیت ، یه عالمه دختر و پسر و خانم و آقا ! چقدر لذت بخشه که ببینی این همه آدم وقت میزارن در هفته 2 روز به مدت 3-4 ساعت می یان رو زمین سفت می شینن و گوش میکنن و می پذیرن. آدمایی که واقعا تسلیمن. آدمایی که باور دارن ، آدمایی که اعتقاد دارن ، آدمایی که واقعا استاد رو پیر روحانی میدونن و رو حرفش حرف نمی زنن . زمانِ ما ، تعداد خانما بیشتر از آقایون بود ، ولی امروز دیدم چقدر تعداد پسرا زیاد شده ، برام درک این موضوع که پسرا اینقدر انعطاف و پذیرش داشته باشن خیلی سخته.

پیر روحانی بی نظیر ِ ، آدمی که تو زندگیش برای هیچ چیز حرص نداره ! تو آرامش مطلق زندگی میکنه . یک دیوُتی ، یک گورو ی کامل .بعد از مدت ها امروز از نزدیک دیدمش ، بش دقت کردم . یه مدل خاصیه ، مثل هیچ کس نیست ، مثل خودشه . نمی دونم چرا بعد از اینهمه برخورد و رفت و آمد و ... هنوز هم درک بعضی تعالیم  برام مشکله .

 

کتاب بهاگاواد گیتا ، فصل هفتم ، آیه  8 :

خداوند می فرماید :

من طعم آب ، نور خورشید و ماه ، هجای مقدس "اُم" در مانتراهای ودایی هستم . من آن صوت اِتر و توانایی انسان هستم .

 

تو زمانه ای که طرز تفکر داره میشه طرز تفکر خوک که تمایزی بین خواهر و مادر و دختر و زن نیست . فکر کردن به زندگی بدون جنس مونث خیلی سخته . مرد می خواد که سانیاس (منقطع) بشه . چرا کسی نیست که بگه زن هم میتونه سانیاس بشه ؟

 

 

بهترین روز هفته از نظر من 2 شنبه است

حتی اگه صبح که بیدار میشی تا 1 ساعت بعدش آه و ناله و گریه زاری کنی و با یه جفت چشم پف کرده که نمی دونی از اشکه یا از بیخوابی از خونه بری بیرون . حتی اگه زود برسی و مجبور شی 15 دقیقه سر پارک وی، با همون قیافه عصبانی مزخرفت که جون میده برا تیکه انداختن، منتظر وایستی . ولی به هر حال امروز 2 شنبست !

و تو ساعت 10 با یه نیش باز با 12 تا دندون برخورد خواهی کرد که تا ساعت 19:15 همراهته که تو باش  N تا بانک رو بری ، باش بری مانتو بخری ،  باش ناهار بخوری ، باش مزخرف بگی ، باش سایت طراحی کنی ، باش به ارتفاعات البرز بری و اونجا چای و خرما بخوری و برگردی پایین و سر پارک وی هم ازش خدافظی کنی و تمام این هفت ساعت و ربع رو بخندی ، اذیتش کنی ، خود شیرینی کنی ، بغض کنی ، غرغر کنی ، تصمیمات اساسی بگیری  و N تا کار دیگه  

خلاصه با همه ناراحتی ها و گیجی ها  که این هفته ها اذیتم میکنه و راه فراری هم ندارم ازش ، ولی دوشنبه هاش عالیه. من که قبلا گفته بودم دوست دختر داشتن چیز خیلی خوبیه .

 

امروز یه آقای فوق العاده قد بلند ِ فوق العاده آروم عمل داشت. از سر صبح هی یادم می افتاد ، نگران نبودم ولی خب تو ذهنم بود. ولی ساعت 9 که صدای آرومشون رو شنیدم ، هرچند خیلی دردناک، خیالم راحت شد ! براش دعا کنین زودی خوبه خوب شه


من باید گل بخرم برم عیادت آیا؟

کریشنا  منتظرم ِ فردا ، منم بی صبرانه انتظارشو می کشم . 


_ خوب ، من دیگه برم ، خوابم می یاد !

_ اکی ، خوشحال شدم ....

 بی اختیار میخوام تایپ کنم  "بیدار شدی بم  زنگ بزن " یهو حرفم رو مزه مزه میکنم می بینم خیلی چرته!

این جملهِ  مال ِ سالها پیشه !. مال اون زمانی که وقتی می خوابیدی منم خوابم می برد ، وقتی بیدار می شدی منم بیدار می شدم . نه الان که صدات با تاخیر می رسه ، نه الان که وقتی می خوابی من بیدار می شم .وقتی من می خوابم تو  تازه می ری سر کار.

 

تازگی ها یاد همه آدمایی می یفتم که نیستن . می ترسم . همه دوستام کم کم دارن می رن .

اونی که صداش با تاخیر میرسه ، دختر مهربون تحریریه ، آقای مخترع ، آقای کارگردان، ....

حالا هم داره نوبت دوست  معمار عزیزم میرسه . و من بیشتر می ترسم ، از نبودش . بش فکر که می کنم بغضم میگیره .

آقای جامعه شناس  هر 3 شنبه که منو می بینه میگه " یه قرار بزار با هم  بریم خونش " ولی من نمی زارم ، من حتی جرات دیدنش رو ندارم ،دیگه بش sms هم نمیزنم ، دیگه حتی حال مامانش رو نمی پرسم ، می ترسم  وقتی حرف می زنه بغضم بترکه. دوست معمارم یادگاری روزای کنکور  ِ ، یادگار 3 ماه زندگی کردن هر روز باهاشه ،3 ماه کمپینگ درس خوندن ما 3 تا - من ، آقای جامعه شناس و  دوست معمار- یادگار روزای بهاری 5 سال پیش که سر میز ناهار،  مسابقه تاریخ ادبیات می زاشتیم  و آقای جامعه شناس همیشه برنده می شد .یادگار همه جلسه های بحث ،یادگار تا صبح کار کردن ِ شبای تحویل پروژش ،  یادگار همه روزای خوبی که عین 2 تا خواهر با هم زندگی کردیم. ولی تا چند وقت دیگه نیست . مثل تو که دیگه نیستی ، مثل هم اونایی که نیستن و دیگه هم بر نمی گردن.

 

 

 

دوست دختر داشتن خیلی چیز خوبیه ! چون عصر جمعه که می یاد دنبالت  و می بردت سینما ، تو رو از  یه عصر جمعه مزخرفِ بورینگ نجات می ده ! (حتی اگه بعدش  تورو نبره شمال و یا حتی  پارک که  بستنی بخوری)

داشتن یه دوست جون هم که پیشنهاد می کنه دخترونه بریم زیر درخت هلو هم خیلی خوبه.

داشتن یه دختر مهربون که چشماش خیلی معصوم ِ هم خیلی خوبه ، حتی وقتی دندوناش رو کشیده باشه و نتونه بات حرف بزنه. (چون جاش تو سینما خیلی خالیه و کسی نیست که تو هی بش بگی کتی بوووووووووووووود ! ) 

داشتن همه دوستانی که  در طول این چند سال تمام تلاششون رو کردن و میکنن که تو رو به یه آدم (؟) که موسیقی خالتور گوش میکنه و فیلمای چیپ میبینه ارتقا! بدن هم حتی خوبه . من هنوز هم مقاومت میکنم ! ولی ظاهرا زورم روز به روز کمتر میشه نه؟

همکنون هم میفرمایند که من حتما ذکر کنم که ایشون  فرشتن و در دنیا بی نظیرن. من فقط نقل قول میکنما !

دلیشز دی !

 

 

یستردی :

 

ساعت هفت صبح : من و بابایی – ساعت هفت و نیم : من و بابایی و دوست ورزشکارمون – نزدیکای هشت : ورود صمیمانه دوست خیلی خونسردمون و دختر کوچولوتساعت هشت و نیم : حضور پر از شنگولی تو و مامان _ خانواده و اونی که خیلی احساس شیطنت میکنه و دوست به ظاهر عاقلمونو و دوست مهربونمونساعت نه و نیم  : بالاخره حجوم غیر قابل پیشگیری اونی که کراوات نمیزنه و اونی که همیشه لبخند صمیمی و لطیف و مزخرف میزنه !

 

یه سفر بدون آیینه بغل ( راست ) همراه با موسیقی اصیل ایرانی " آی خانوم کجا کجا ؟ " به مقصد چالوس ( آیا ؟؟؟؟ ) – نه – پایتخت فضا -  ژوپیتر.

 

نون بربری و خامه و پنیر خامه ای – کپسول گاز منجمد – صندلیای قرمز -  تخم مرغ روی آتیش شومینه – پارچ پلاستیکی آبی – هیزم های دست شکن - قلیون ترکیبی از پرتقال و لیمو – کاکائو و خرما - ژاکت و بادگیر و کاپشن -  دمپایی های رنگین ( سرمه ای برای بیرون – سفید سرمه ای برای درون ) – توپ پینگ پونگ نارنجی – لاک - پوکر و سه پر و فولش – ورق و تقلب و 4 مفقود شده – جوجه کباب یخ زده و قارچ نمونه – سیخ ( در انواع سایزها و جنس ها !!! ) – بال مرغ و ویسکی – سفره یه بار مصرف گل گلی – ذغال و منقل و بادبزن – چیپس و ماست و نوشابه – دود و دم و خماری – آچار و موتور و انباری – باد و آفتاب و چمن و علف و سبزی  و حصار و استخر و شکوفه و گل میمون ! – رحمت و سهیلا و نعمت – آب بازی و لباس اضافه – لوازم آرایش-  !2- !3 – !4 – کیک و شمع و تولد و دیزل و عینک و دسته عینک – عکس و عکس و عکس و عکس و عکس و عکس و عکس و عکس و عکس .....

 

 

 

 

1- حدودا 300 عدد عکس از خودمون در تمامی زوایا و مناظر گرفتیم.

2- تقلب کار زشتیه – حتی برای شما دوست عزیز با قیافه خونسرد !

3- اون سگ نمونه که با دیدن من ....... کو ؟؟؟

4- من تمام حواسم پیش همسرمه که برای چند لحظه کوتاه تو اتوبان دیدمش !

5- گفتم از اینکه با شما دوستم فوق العاده  - دقت کنید – فوق العاده خوشحالم ؟؟

6- احتمالا 12 تا نباید میشمردی ؟ کیو نشمردی ؟

7- گفتین بس نیست ؟؟؟

8- آیینه بغل همیشه لازمه.

9- گیلاس نخورده از دنیا نریم !!!

10- هلو فراموش نشه !

11- جای شما خالی بود.

۱۲- همیشه به زور خندیدن کار خیلی خیلی تخمی میباشد.