.

.

Annoying

 

دقیقا چند لحظه پیش کشف کردم چمه !!!!

 

البته اطمینانی هم به کشفیاتم نیست !

 

من عاشق نیستم !

 

 دوست پسرم رو خیلی دوست دارم ولی مشکل اینجاست که فقط دوشستش دارم !

 

دیدنش برام کار هیجان انگیزی نیست ! از دلتنگی براش پس نمیفتم ! منتظر تلفنش نیستم ….

 

دوست پسرم جزیی از روتین زندگی روزمره منه ! و البته هر چه بیشتر به روزمره تر شدن زندگیم کمک میکنه !

 

روتینی ثابت و غیر قابل حذف شدن ! مثل کار کردنم -  مثل غذا خوردنم !

 

کار کردنم رو اسم می برم چون میخوام تاکید کنم رو اینکه خودم می خوام که باشه !

 

خیلی از کارایی که برام دوست داشتنی بوده در جوار دوست پسر ملایمم از بین رفته ! تا حالا شده نیاز به سینما رفتن رو حس کنی ؟ مسخره است ولی پیش میاد !

 

به قول دوست مو سیخ سیخیمون ( فعلا سیخ هایی با نمره 2 ! ) خوشی زده زیر دلم ! واقعا هم همینه – جنبه – شاید هم لیاقت این همه  آرامش رو ندارم !

 

یه جایی چند تا نکته به ترتیب اولویت راجع به امر خطیر ازدواج نوشته بود  ( شما ازدواج رو با روابط عاطفانه جایگزین کنین ) –  نکته هشتمش این بود : متعادل بودن نیاز های عاطفی طرفین !! هفت تای اول حل بود ولی هشتمی …

 

تلفن بازی های مداوم و کاملا تکراری ! چیزی اضافه تر از جملات تلفن قبلی توش پیدا نمیشه !  جملاتی چرت !

 

رو راستم ! اینقدر خوبی داره که این چیزایی که از توش در میارم تو خوبیاش گم میشه ! فی الواقع اینا اصلا چیزای مهمی نیست – یعنی چیزای بدی نیست ! من فقط دارم ریشه یابی می کنم !

 

حجم آرامش حضورش -  متراژ بالای یکنواختی رابطمون –  بنده رو دچار کرختی کرده ! باز هم به قولش خوشی زده زیر دلم !

 

فعلا هم که مداوما لا دست و پامه ! در تمامی مواقعی که باید باشه و یا نباید باشه -  فی الواقع در تمامی لحظات زندگی من -  هست !

 

تو می گی این یعنی تعهد ! من اسم اینو تعهد نمیذارم -  بهش میگم زیاده روی – حمله -  تهاجم ! شاید هم عدم تعادل نیاز های عاطفی طرفین !!!!

 

تاکیید میکنم که این چیزایی که می نویسم پشتش هیچ تصمیم و … نیست ! می نویسم که خالی شم – می نویسم که فکر خودمو متمرکز کنم ! فقط دارم بلند بلند فکر مبکنم ! ریشه یابی می کنم !

 

عاشق نیستم آقا ! دلم براش نمی لرزه !

 

بده ! افتضاحه ! روی نمودارش هی داره میره بالا ولی من با 2 کیلو وزن اضافه  هر چی میدوام بهش نمیرسم و از اونجاییکه اون سرعتش خیلی زیاده هی فاصلمون بیشتر میشه و منم که واقع بین -  خب وقتی قراره نرسم -  چرا بدوام ! گاماس گاماس ! اصلا میشینم زیر سایه درخت و تماشا می کنم !

 

حالا راه کار بدین !!! اگه مردین راه کار بدین !

 

شاید اگه یه حرکت متفاوت بکنه من کلهم بهینه سازی شم ولی تا اونجاییکه من میشناسمش -  غیر ممکنه !

 

شاید باید باهاش حرف بزنم و همه اینا رو بگم ولی تا اونجاییکه من امتحان کردم جواب نمیده چون 1- من الکنم ! 2- اون لجبازه !

 

شاید باید فاصلمو زیاد کنم -  وقتی لا دست و پامه چه جوری هلش بدم که افسرده نشه ؟

 

شاید باید خودمو بچسبونم  بهش که فکر نمیکنم عملی باشه !!! ها ؟

 

شاید باید بهم بزنم که من گه بخورم قابلیتشو داشته باشم !

 

شاید باید به شخص خودم در قبال این مزخرفات انگشتی از بین مشت دستم حواله کنم !

 

شاید هم باید خود کشی کنم که مرد میخواد که من نیستم ! ( حتی پس از سربازی رفتن )

 

مدت هاست که با انسان جدیدی آشنا نشدم که این یکی از مهمترین عوامل پیری زودرسمه  که دلیلشم اینه که وقت نمیکنم ! بنده 99.9 درصد وقت هام رو با دوست پسرم می گذرونم تا مبادا از فرط دوری روشون خش بیفته ( ابدا با برج میلاد مقایسش نکردم ! ) در حدی که وقت برای آشنایی با دوستان قدیمیم هم ندارم چه برسه به نوین تر ها !

 

قبلا گفته بودم هیچگونه مشغله فکری برام ایجاد نمیکنه الان میگم که بزرگترین مشغله فکریمه !! ( عجب انسان سطحی بی مشغله ای ام ! ) بزگترین مشغله فکریم خوشحال کردن و خوشحال نگه داشتنشه !!!!

 

حالا این وسط جالب اینجاست که من زور میزنم طرف رو شاد و شنگول نگه دارم آخرش میاد میگه تو اصلا به من توجه نمیکنی ! درست در همین لحظه است که صندلی رو می کشم دم پنجره که بپرم ( نگران نباشین -  یقینا پشیمون میشم ) ولی بلافاصله پشیمون می شم و عوضش جیغ می کشم ( دیدین گفتم ! )

 

راه کار بدین دیگه !

 

این مسئله رو به شور گذاشتم !  از همتون نظر میخوام ! البته خواهشا فحشم ندین خودم می دونم که جایز الفحشم !

 

تاکید میکنم – دوست پسرم به هیچ عنوان از من جدا شدنی نیست -  مگر اینکه از رو جنازه من رد شین ! 

 

تاکیید میکنم ! من مریضم !

 

دلم برف بازی میخواد !

 

دلم سینما میخواد !

 

دلم میخواد تو ماشین با صدای بلند آهنگ دامبولی گوش بدم !

 

دلم میخواد زیر بارونا را برم !

 

دلم میخواد تا صبح فیلم ببینم !

 

دلم میخواد 5شنبه عصر با تیتانیم بریم ماشین سواری و پسر بازی !

 

دلم میخواد مرخصی بگیرم برم پیش م.. م.. خانوم !

 

دلم میخواد 3 تایی بریم قلیون بکشیم !

 

دلم می خواد یک عالمه چت کنم !

 

دلم میخواد برم کافی شاپ !

 

دلم میخواد ساندویچ فری کثیف بخورم !

 

دلم میخواد بخوابم !

 

…..

 

 

The opaque

 

نشسته بودم بینشون ! گفته بودن ما مواظبشیم -  اونی که خوب می فهمه گفته بود نگرانش نباشین اون از عهده خودش بر میاد -  10 تای شما رو حریفه ! واقعیتش اینه که این جور آدما برای من غریبه نیستن ! چی می گن بهشون ؟ بیمار ؟ آسیب دیده اجتماعی ؟؟ دزد ؟ قاتل ؟ معتاد ؟ لات ؟ میشناسمشون !!!! باز دوباره می رسم به حرف خودم که هر نوع اتفاقی تو زندگی هر نوع آدمی می تونه پیش بیاد -  برای من و تو و اون نداره !

 


همه چی خوبه – آروم و مهربون.منم خوبم – آروم و مهربون ! دوست خاصم میگفت حالا وایسا uni ات تموم شده بعد تازه می فهمی زود گذشتن زمان یعنی چی ! راست میگفت – اینطوری هم یکنواختی زندگیم متراژش رفته بالاتر هم سرعت گذر زمان ! فکر کن – دی هم داره تموم میشه ! اصلا باور کردنی نیست !  دوست درازمون همواره بهم می گه حوصلت روز به روز داره کمتر میشه ! آیا دارم پیر میشم ؟ یا افسرده ؟

 


دلم براتون تنگه ! برا همتون !

 

 

 

 

 

یلدا بازی ( بتا ! )

 

۱- تو یه روز تعطیل بارونی ساعت 3:30  - به دنیا اومدم ! قاعدتا بعد از مدت ها برای خونواده یه تفریح و سرگرمی جدید پیدا شده بود به خصوص برای بابام که جزو آرزوهاش داشتن دختر های متعدده !

 

۲- بر خلاف ظاهر از دماغ فیل افتاده و مظلوم و دخترونم – کاملا خودمونی و شیطون و پسرونم ! نود درصد خصوصیات مشترک دختر ها رو ندارم ولی تا دلت بخواد خصوصیات پسرونه مشترک رو دارم ! با دختر ها خیلی کم کتار میام مگه با آدمای خاص -  ولی با تمامی پسر ها می تونم کنار بیام !!!!!

 

۳- همیشه از زندگیم راضیم و چیزی بیشتر نمی خوام به خاطر همین هم همیشه تو موقعیتم در جا می زنم که این موضوع حال خودمو به هم میزنه ! انعطاف پذیریم خیلی زیاده و مثل یه تیکه لاستیک هر کاری باهام بکنن دوباره به شکل اولم بر می گردم.

 

۴- کم پیش میاد که عصبانی شم ! نقش مادر ترزا بهم خیلی میاد .می تونم عین ور وره جادو حرف بزنم ولی در عین حال خیلی حرف نمیزنم ! هر موقع رو مود خوبی نباشین می تونین باهام تماس بگیرین -  من معجزه می کنم !!

 

۵- آدم ها رو خیلی دوست دارم.به دوستام به شدت وابسته ام و از بین رفتن رابطه های دوستیم باعث میشه له شم – البته این موضوع خیلی کم پیش میاد چون با چنگ و دندون دوستامو نگه می دارم.

 

۶- شلختم – تمیزی و کثیفی رو نمی فهمم – بد خطم ! هیچ گونه هنری ندارم – هیچ وقت نمی تونم ست لباس بپوشم !! عاشق غذا خوردنم و به محض اینکه گشنم شه دیگه دوست و دشمن نمیشناسم ! 

 

۷- یه دوستی راجع بهم گفته  : "خیلی وقتها چیزایی رو که خودت رد میکنی انجامشون میدی و چیزایی رو که پیشنهاد میکنی انجام نمیدی" قبولش می کنم !

 


 

از اونجاییکه انسان های متعددی اینجا رو نمی خونن بیشتر ازمعرفی کردن بیشتر از دو سه نفر  از عهدم بر نمیاد.اولیش که مسلما دوست مو سیخ سیخیمونه -  دختر مهربونت رو هم  به بازی دعوت می کنم و می دونم که اینجارو می خونه و یه جایی می نویسه ولی نمی دونم کجا !! ساویژه انتخاب بعدیمه چون وبلاگش و دست خطش رو خیلی دوست دارم.

یلدا بازی

 

حالا که ما هم به دعوت دوست دخترم به یلدا بازی دعوت شدیم باید اعتراف کنم که :

 

  1. وقتی خیلی کودک بودم علی رغم همه شباهتهای ظاهری و باطنی با خانواده ام ، تا مدتها فکر میکردم من یه بچه سر راهیم و به فرزندی قبول شدم . یادم نمی یاد کی به این نتیجه رسیدم که یه جور دیگه فکر کنم ولی احتمالا دیدم راحت ترم اگه واقعا فرزند پدر و مادرم باشم
  2. 10 سالم بود که یه روز دم در پارکینگ خونمون در حالی که داشتم اسکیت بازی میکردم دیدم پسر سرایدار همسایه کناری می خواد بیاد توی پارکینگ ، وقتی که بش تذکر دادم که نمی شه بیاد تو و اون گوش نداد مجبور شدم جلوی همه بچه های محل بزنمش (باید اعتراف کنم که چون دستش شکسته بود و تو گچ بود نمی تونست مقابله به مثل کنه)
  3. به خاطر چشمهای آدما باشون دوست می شم و از روی سلیقه موسیقاییشون در موردشون قضاوت می کنم و باهاشون صمیمی میشن (البته استثنا هم یکی دو مورد وجود داره)
  4. در مقابل چند چیز خیلی ضعیفم و کنترل احساساتم دست خودم نیست .الف) اینکه یکی صدای آواز خوندنش خوب باشه، ب) اینکه یکی خوب ساز بزنه ،ج) به یه چیزایی حالا هرچی که می خواد اعتقاد داشته باشه. اینجاست که یهو تمام احساساتم بدون توجه به اینکه یارو کیه و چیه قلنبه می شه ، خدا رو شکر آدمهایی که تو زندگیم این ویژگی ها رو داشتن هنگامی رو به رویی باهاشون اول فهمیدم که مزدوج هستند بعد فهمیدم که دارای ویژگی های فوق هستند. که اگه این طور نبود من باید تا حالا دچار شکست های عشقی متعددی شده بودم.
  5. نمی تونم اینم نگم که به دختر ها بیشتر از پسر ها علاقه دارم و بر خلاف خیلی از دختر ها  اگر چه دوست دختر دارم ولی هنوز نتونستم  خودم رو متقاعد کنم که دوست پسر داشته باشم. عاشق دخترای کمر باریک ام که اگه ریزه میزه هم باشه که دیگه چه بهتر . بنابراین به هیچ وجه  زندگی بدون دوست دخترم و دوست جونم و خواهر بزرگم رو نمی تونم تصور کنم .

 

 

دوست جونم حالا دیگه نوبت توئه . 5 تای ما رو هم خودت معرفی کن .

 

گاو نه من شیر ده !

 

ازدواج می کنیم !!!!!

 

دیگر کشی و دیگر آزاری و خود آزاری و خودزنی ندارم ولی تا دلت بخواد خود خوری و خود شکنی دارم !

 

می تونی تحمل کنی بری لا 20 تا آدمی که نه چشم دیدنتو دارن نه می تونن جلو زبونشونو بگیرن ؟ می تونی کنار بیای ؟ می تونی خرشون کنی ؟؟؟ عجب استقامتی !

 

دزد زده به اموالشون ! دزد زده به تمام داراییشون ! جر دادنش واجبه !

 

نهان مکن رو از دست ندادم ولی ابدا باهاش کنار نیومدم !

 

sms ها در جبران حس کمبود محبت من تاثیر گذار بود ! (مناسب نوشتم ؟)

 

تعطیلات خیلی آرومی داشتم.مفصلا خوابیدم – مقدار متنبهی برف مشاهده کردم -  یه پازل 500 تیکه درست کردم –  با دوست خاصم باغ مظفر دیدم -  تو رو دیدم – برای دوست درازمون دلتنگ شدم !

 

چون پیش اومده می گما -  هر کاری می کنم چپه جواب میده ! نهایت تلاشم رو میکنم برای رسیدن به یه نتیجه مورد نظر ولی آخر سر می رسم به دیوار بن بست با  تصویر ظریفی ازدست مشت شده با یک انگشت باز ! خستگی توم جمع میشه  ! از قدیم گفتن اگه زدن تو گوشت – صورتتو اون وری کن بگو بزن تا تعادلش بر قرار شه ! صورت من هزار ور داره – بزنید تا تعادلش برقرار شود و آنگاه بترسید و فرار را بر قرار ترجیح دهید !

 

کم کم دارم از خودم می ترسم !

 

یه سری کتاب روان کاوی و روان درمانی و روان شناسی و قصیده جات در مورد روان لازم دارم !  اخلاقم مزخرف شده ! یه شدت حس بدی دارم نسبت به خودم ! نمیتونم جمع و جور کنم ! از عهده خیلی چیزا بر نمیام – خودم که می گم از زمانی اتفاق افتاده که قابلیت هام  رو از دست دادم !!!! دارم از کمال دور میشم – به سرعت !

 


تاکید میکنم -  به رنگ آبی احتیاج دارم ! از بنفش هم متنفرم !

confession

"...باید اعتراف کنم:
من نیز گاهی به آسمان نگاه کرده ام!
دزدانه!
 در چشمان ستارگان٬
نه تمامیشان!
تنها آنها که شبیه ترند به چشمان تو..."