.

.

پیول !

 

 

 من !

 تمام وجوهم دردناکه ! ویروس تومه !

 

انیمیشنم !

 

اگه بگم چقدر خوشحالم باورت نمیشه !!! یه بوق گرفتم دستمو به هر کسی که می رسم میگم دوست خیلی خیلی خونسردمونو یادته ؟؟ الان سعادتمنده -  خوشبخته !

به قول دوست مو سیخ سیخیمون هممونو سکته دادی ! هممونو پیر کردی ! با اون قیافه خونسردتو و دندونای ردیفت هزار بار منو شرمنده کردی ! جنست چیه ؟ تا حالا دست نزدم بهت ببینم جنس مقاومت از چیه !!! الان خوشحالم – الان همه خوشحالیم.الان دیگه غصه ندارم -  دیگه لازم نیست زار بزنم ! خیـــالم راحته - ۴۷ کیــلو و نیم مون سعادتمنده – خوشبخته !

 

جاروی دو سر گهی !

 

خستم ! کلافم ! از ور های مختلفی فشار های مختلفی وارد میشه ! اون از دوست منطقیمون که حساب کتاباشم کرده اینم از دوست درازمون که غر غراشو کرده !!

 

سطح توقع !

 

از اونی که خوب میفهمه امروز پرسیدم که به نظرت چیکار میشه کرد ؟ گفت واقعا نمی دونم برای یه رابطه ای که جلو رفته چیکار میشه کرد ! گفت البته کلا رابطه یعنی همین -  این بلایی _ که سر هر رابطه ای میاد !

 

چهار خونه !

 

از صبح نشستم اینجا و به طور مداوم دارم جدول حل می کنم ! بدون استراحت !!!! حداقل اینطوری حواسم از قضایای دور و ورم پرت میشه. اعتقاد دارم فراموشی بهترین راه حله ! گرچه در واقع پاک کردن صورت مسالست ولی به هر حال برای من روان شاد بهترین راه حله !

 

تیتانیم !

 

امروز اومد اینجا.با هم فیلم دیدیم – خندیدیم – شام خوردیم – شاد بودیم ! با همه تفاوت هامون -  با همه تغیراتمون و مشکلاتمون هنوز هم از اینکه دارمش احساس امنیت می کنم. شاید تنها کسیه که باهاش احساس امنیت می کنم.میدونی -  یه سری چیزا تو مرور زمان میشه جزئی از آدم – تیتانیم هم جزوی از منه ! و مسلما قابل جدا شدن نیست حتی با تمام مشکلاتش !!!

 


 

Requiem for a dream رو حتما ببینید –  بعد از 21 Grams این فیلم تو ذهن من از همه ماندگار تره !!!

 

پشت تلفن ، با صدایی عصبانی میگه :

برو توی وبلاگ من بنویس ، بزرگ ، با فونت ِ ۶۰ که :

حالم ازش به هم می خوره !

ازش متنفرم !

منم به حرف دوست دخترم عمل کردم و اومدم که آپدیت کنم ! اما حقیقتش فونت ِ ۶۰ نداشت !

من به شما دو تا افتخار می کنم !

 

همین الان نتایج زحمات این دو سه روزتون رو بررسی کردم ( البته به عنوان ناظر ! )  و خوشحالم ! شما دو تا نابغه اید -  بی نظیرید.

 

...Once Upon a Time

 

موضوع فقط فرستادن 5-6 تا فایل نوت پد اونم ساعت 11.5 شب نیست ،‌ موضوع این نیست که اینقدر بگی و بخندی و قلقلکم بدی که یادم بره چه دعوایی در انتظارمه ، موضوع این نیست که فقط کافیه ابروهام بره تو مایه های گره خوردن و اینا که تو سر به زنگا برای وا کردن گره مزبور سر برسی ،‌موضوع اینه که نمی تونم درک کنم که چه جوری اینقدر حواست به همه چیز هست ؟ نمی دونم چطوری یه آدم می تونه دقیق بدونه بهترین کاری که میشه در اون لحظه واسه طرفش انجام بده چیه .

من اگه بودم ، همون ساعت 11.5 کامپیوترم رو خاموش میکردم و می رفتم میخوابیدم . نهایتا یه مسیج شب بخیر هم برات میذاشتم و برات آرزوی شب پر از موفقیتی رو تا صبح با مسئله های جلوت و کامپیوترت میکردم .

من اگه بودم با این همه آدم ِ دور و برم که اینقدر هم ازم توقعات مختلفِ به جا و نا به جایی دارن یادم به خیلی چیزا و خیلی کسا نمی افتاد .

من اگه بودم ، شاید اینقدر خونسرد نبودم .

من اگه بودم ‌، شاید .....

 

ولی خوشحالم که تویی ، حقیقتا خوشحالم که تو هستی ،‌ همیشه .

 

سطح و عمق دوستی ها و ارتباط ها همیشه برام مهم بوده ،‌جفتش باهم . از نظرم نمی شد یکی باشه و اون یکی نباشه اگه واقعا یه ارتباطی خوبه و راضی کننده . ولی الان میبینم با سطح کم و عمق زیاد ،‌ارتباط های بهتری ممکنه داشته باشم نسبت به خیلی از سطحهای زیاد و عمق های کم .

زندگی هامون و دوستی هامون و دردهامون و شادی هامون بعد از این همه سال مسلما به هم گره خورده . کم و زیادش رو کاری ندارم ولی بالاخره گره خورده . آدمایی به سن و سال ما با اون همه ادعا و تمدن و فرهنگ ،‌خیلی کارا رو نباید بکنن که البته می کنن.

من و اونی که تا حالا N دفعه همدیگه رو له کرده بودیم برای بار N+1 ام بازم همدیگه له کردیم ولی ایندفعه یه فرقی میکرد ، ایندفعه من می تونستم با خیال راحت در رو پشت سرم محکم بکوبم و راهی خونه دوست دخترم بشم و به روی مبارکم هم نیارم که چه داد و بیدادی کردیم . ایندفعه هم مثل همیشه می دونستم که تا دست پیش رو نگرفته خودم باید بگیرم و گرفتم ، ایندفعه هم میدونستم باید مثل همیشه بشینم و اینقدر داد بزنم و داد بزنه و فحش بدم و فحش بده که آخرش باز با هم دوست بشیم ، ولی ایندفعه به محض اینکه دیدم چند db صداش داره میره بالا ، بیخیال شدم و کاسه کوزم و جمع کردم و در و پشت سرم محکم کوبیدم به هم و  اومدم بیرون . برای اینکه بش شک دارم ، شک دارم که حتی سر سوزنی حاضر باشه از موضع خودش کوتاه بیاد به این فکر کنه که شاید این دفعه ممکنه حرف ما درست باشه و اونم ممکنه که اشتباه کنه . شک دارم که همونقدر که برای من مهمه برای اونم مهم باشه .خوبیش اینه که مثل کف دستم میشناسمش  . بهتر از همه شما ها . اینا رو دارم مینویسم که 4 روز دیگه که اوضاع عوض شد، اینجا رو ببینم و یادم بیاد که چرا خیلی چیزا که نمی خواستم به روی خودم بیارم و حتی با خودم تکرارشون کنم ، اعتراف کردم و این آدم، بزرگی و متمدنی و عاقلیش برام فرو ریخت . من و تو حاضر نیستیم به این راحتی بی خیال همه چیز بشیم ولی اون چطور ؟

 


دوست داشتم یه عالمه چیز در مورد این 3 روز و ۲ شبی که با هم زندگی کردیم بگم ، دوست داشتم خیلی چیزا رو واضح تر اعتراف کنم و تو واضح تر بدونی . اما بماند برای زمانی که منم مثل تو یاد گرفتم خیلی چیزا رو زندگی کنم .

 

 

 

Cool wind

 

اشکال کار اینجاست که هممون خود خواهیم !

 

اسمشو می ذاریم دوست داشتن و عشق و از این جور مزخرفات ولی حقیقتش اینه که خود خواهیم !

 

یه مدت که می گذره جفت پا می ریم تو زندگی خصوصی طرفمون !

 

زندگی خصوصی هم مگه معنی داره ؟ رابطه دو نفرست !

 

همه چیو برای خودمون می خواییم ! دیگه مهم نیست که طرف رو درک کنیم و به فکر خواسته های اونم باشیم !

 

سطح توقعاتمون اینقدر می ره بالا که دیگه هیچ جوری نمیشه جمعش کرد !

 

به بهانه دوست داشتن دهن طرفمون رو صاف می کنیم !

 

هممون همین کار رو می کنیم ! منتها هیچ کدوممون قبول نمی کنیم !

 

از من و تو و توی پرواز کرده و توی چاق و ... بگیر تا دوست پسر سابقمو و دوست پسر سابقتو .....

 

هممون گذاشتیم به پای دوست داشتن بیش از اندازه !

 

احمقم نه ؟

 

 نمی فهمیم یا نمیخواییم بفهمیم ولی به هر حال یه جوری گند می زنیم به رابطه هامون و بعدشم توجیه می کنیم که تقصیر خودمونه که زیادی دوسش داشتیم و .... !

 

یه چیزی هست به اسم حریم شخصی.مهمه ! نگه داشتنش مهمه.

 

انگار یه تیکه از مغزه از کار میفته ! حس مالکیت می زنه بالا و از حالا به بعد طرف مجبوره که باب میلمون رفتار کنه !

 

متنفرم ! از همه اینا متنفرم !

 

از تحت فشار بودن متنفرم ! به هر دلیلی به هر شکلی ! چه از غیرت زیادی –  چه از بی توجهی -  چه از عشق !!!!

 

تحت فشارم !

 

فکر می کنه حق مسلمش رو ازش گرفتن ! فکر می کنه وظایفی در قبالش دارم که انجام نمی دم ! فکر میکنه باید همیشه دست به سینه باشم براش ولی حواسم جای دیگست.واقعا نمی دونم چه فکری میکنه.

 

همه حواسمو باید جمع کنم که به کسی بی توجهی نکنم که مبادا ناراحت شه ! حالا اینجاش سواله -  اگه یه روزی -  دلم بخواد بهم توجه کنن -  کسی پیدا میشه که اینکارو بکنه ؟؟

 

تقریبا دو ماهه که هر روز من زنگ میزنم ! من سراغشو می گیرم .عادت کرده ! به محض این که یه روز دیر کنم -  قیافه رو گرفته ! خستم می کنه.کلافم میکنه.

 

متنفرم ! تحت فشارم !

 

از دوست داشتن زیادی متنفرم !!!!

 

من از تحت فشار بودن متنفرم !!!!! می فهمی ؟؟ من در هر شرایطی باید تمام وجوه استقلالم رو داشته باشم وگرنه .....

 

پر !

 

 

 

 

 

تسونامی !

 

دقیقا 43 دقیقه ملاطفت کردم و انرژی مصرف کردم تا رضایت داد باهام بیاد بیرون و با هم آش رشته میل کنیم و اتوبان های شهر رو دور بزنیم ! هر چند وقت یه بار یه جاش می گیره و گیر می ده به من ! منم که مسلما در باز کردن گیر ها مهارت فوق العاده ای دارم . به هر حال اینکه این دفعه هم موفق شدم البته بماند که به گفته خودشون چون این ماه در معنویات به سر می برن در مجازاتم که همانا بیرون نیومدن با من بوده – تخفیف قائل شدن !!!!

 

والا !

 

راجع به سطوح توقعات انسان ها گفتم ؟؟؟ گفتم به طور نمایی زیاد میشه ؟

 

نمی دونم عشقه -  دوست داشتنه – علاقست – محبته – عادته – بی تفاوتیه – تنهاییه – کمبود محبته – دیونگیه – مرضه – خود آزاریه – تنفره .... ؟؟! واقعا نمی دونم . فقط می دونم یه چیزیه که آویزونه بهم و ازم کنده نمیشه . جالبه !

( احتمالا خود آزاری بیشتر رای میاره ! )

 

دو حالت داره -  یا توپه یا مزخرف ! این وسط هیچی نیست – خلا ! اینم جالبه !

 

دیروز بعد از ظهر – قبل از افطار !! پسر دوست داشتنیه اسکیزوفرن روزه دارم – زنگ زد و گفت من تنهام – دلم گرفته – پاشو بیا اینجا !

در این جور موارد چی میشه گفت ؟ محترمانه گفتم شما تشریف بیارید ! مامان هم هست – دور هم باشیم !  آقا من خیلی خشمگین شدماااااااااااااااااااا

به قول تیتانیم خیلی حس بدیه که یه آدم به این نزدیکی یه چینین کار مزخرفی بکنه.از چشمم افتاده – خیلی وقته که از چشمم افتاده ولی نمی دونم چرا نمی فهمه.از اون موقعی که فهمیدم فقط مواقعی که  دورو ورش دختر کمه یا مسته یا ... یا فضاست یادش میفته که برام می میره – حالم ازش بهم می خوره !

 

دلم واسه خیلی چیزا تنگ شده.واسه دوست زشتم و مسافرت های یه  روزه کرجم – واسه صدای باز شدن پنجره خونه بغلی -  واسه افطاری های ماه رمضون دو سال پیش با نیما و دخی -  واسه پارک جمشیدیه رفتن های دو نفرمون -  واسه 23 و یاشیل و 7 و آقا وحید -  واسه سینما رفتن های پشت سر هممون با تیتانیم-  واسه 11:30 دقیقه های شبای پارسال -  واسه دوست ورزشکارمون و شرط بندیامون و شیطنت هامون -  واسه دوست فوق لیسانس هیزمون - واسه قلیون و حاج آقا و آرمین -  واسه شب جمعه ها و خیابون گردی با تیتانیم واسه  ....

به بابا گفتم بعد از 17 سال اولین سالی بود که اول مهر نداشتم – ناراحتم که دانشکاه رفتنمو از دست دادم.بهم گفت این تازه اولشه – خیلی بیشتر از اینا از دست می دی ....

 

دیروز بعد از ظهر بعد از مدت ها – دوباره از توی کوچمون صدای جیغ جیغ پسر بچه هایی که در حال فوتبال بازی کردن بودن اومد ! غیر قابل انکاره که از شنیدن صداشون خر کیف بودم در حدی که می خواستو ازشون خواهش کنم هر روز بیان و بازی کنن !!!

 

گفتم ؟ گفتم می دونم که چقدر سختته ؟ گفتم می دونم که خیلی غمگینی !؟